از نوشتن ادامه ی سفرنامه منصرف شدم.چون اتفاق خیلی خاصی هم در ادامه نیافتاد.دیگر نه مثل قبل جزیره را بهترین جای دنیا می‌دانستیم و نه از تفریحاتش،لذت خاصی می‌بردیم.با تحقیقاتی که بعدا انجام دادیم فهمیدیم که احتمالا آن زهرماری ای هم که کشیدیم،ماری جوانا نبوده!یا اگر بوده هم دوز بسیار بالایی داشته!در هر صورت کش دادن بیشتر موضوع،بیهوده است.

همیشه عادت دارم خاطرات تمام سفرهایم را مکتوب کنم.مثل خیلی های دیگر.ولی قصد نوشتن خاطرات این سفر خاص را هیچ وقت نداشتم.سعی می‌‌کردم که هر چه که گذشت را خیلی سریع فراموش کنم.اما مزاحمی این اجازه را به من نمی‌داد.کابوس های شبانه!هر چند وقت یکبار اتفاقات آن شب را مو به مو در خواب،دوباره تجربه می‌کردم.با خودم فکر می‌کردم که چرا به خاطر یک اشتباه نه یکبار که چند بار،باید مجازات شوم؟خیس عرق از خواب می‌پریدم.برای لحظاتی بی حرکت روی تختم می‌نشستم،به طرف پنجره ی اتاق می‌رفتم.بازش می‌کردم.هوای خنک شبانگاهی را وارد ریه هایم می‌کردم و با خدای خودم دردودل می‌کردم که چرا تمامش نمی‌کنی؟مگر این اشتباه چقدر بزرگ بوده که بعد از آن شب وحشتناکی که داشتم حالا باید باز در خواب هم بترسم و زجر بکشم؟بیخیال ما نمی‌شوی؟

ادامه مطلب

باور کنید ما هم مثل شما پولداریم! (2)

باور کنید ما هم مثل شما پولداریم! (1)

باور کنید ما هم مثل شما پولداریم! (5)

باور کنید ما هم مثل شما پولداریم! (4)

باور کنید ما هم مثل شما پولداریم! (3)

می‌کردم ,هم ,خیلی ,مثل ,کنم ,خاطرات ,آن شب ,می‌کردم که ,که چرا ,مجازات شوم؟خیس ,از خواب

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

moshaverezanashoyi12 سایت تخصصی فیلم های مستند حال دل قیمت شیشه رنگی مطالب اینترنتی هنرستان حرفه ای خاتم الانبیا حقیقتی که بماند ،نماندن و گذر است همه جا و همه چیز پاورپوینت یادگیری حرکتی موسسه حرف آخر