ساعت 8صبح جمعه:

خیره شده‌ام به کوله پشتی.از شش صبح تا همین الان ده بار محتویاتش را چک کردم.مایحتاج چهار روزم برای سفری که پیشِ رو دارم.با رفیقم،عرفان تصمیم گرفتیم که در این دو هفته تعطیلی بین دو ترم،یک تور چهار روزه به کیش داشته باشیم.یک آژانس مسافرتی پیدا کردیم.دو تا بلیط خریدیم.با صورت های خندان بیرون آمدیم.سوار ماشین شدیم.در مسیر از این حرف می‌زدیم که قرار است در این چهار روز بیخیال همه چیز و همه کس شویم و فقط عشق و حال کنیم.مثل ریگ پول خرج کنیم و حسرت از دست دادن هیچ لذتی را نداشته باشیم.چهار روز شاهانه زندگی کردن.گور پدر تمام پس انداز هایمان.دنیا دو روز است!عرفان سرعت ماشین را بیشتر کرد.سر هایمان را از ماشین بیرون بردیم با تمام توان فریاد زدیم.خطاب به همه ی اهالی شهر می‌گفتیم که ما چند روز دیگر،در جزیره ای کیلومتر ها دور تر از اینجا،غرق در خوشی و لذتیم.شما بدبخت ها بمانید و این شهر شلوغ و پر از ترافیک!

ادامه مطلب

باور کنید ما هم مثل شما پولداریم! (2)

باور کنید ما هم مثل شما پولداریم! (1)

باور کنید ما هم مثل شما پولداریم! (5)

باور کنید ما هم مثل شما پولداریم! (4)

باور کنید ما هم مثل شما پولداریم! (3)

چهار ,روز ,ماشین ,ها ,شهر ,باشیم ,چهار روز ,در این ,را بیشتر ,کرد سر ,ماشین را

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گلشن یاد آشپزخونه filetakhfif اخبار استخدامی سال 1400 الان بخر تحویل بگیر کلاس هاي عذاب آور شرکت بهینه سازان الکترونیک کوثر | Fragments | مدرسه آفتاب متن عاشقانه|تکست لاو|متن آهنگ|متن غمگین